دیبایِ پیری
سه شنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۰ ق.ظ
زمانی هم جوان بودم که یوسف رخ نشانم داد
اگر آمد ولی دیبایِ پیری بر سرم بُگشاد
حمیمم، عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم
بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد
به یک آزار و شُک ساکت شوی، بیرون روی از جمع
مداوم در همین حالم که این عالم گره نگشاد
در این گلشن که هر گل را هزاران بلبلی باشد
تو تنهاییِ خود را با صبا خوان تا شوی دلشاد
مهدی فصیحی رامندی