مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

از زبان شعر امروز اطلاع دارم. ولی علاقمندم در اشعار کلاسیک به سبک و زبان شاعران گذشته بنویسم.

علت ابهام در برخی ابیات (کلاسیک) بیان رمزگونه آن‌هاست؛ چراکه علاقه‌ای به شفاف‌سازی آن‌ها برای دیگران ندارم.

حمیم، تخلص نیست؛ نام دفتر شعر است که گاهی مخاطب قرار می‌گیرد.

 

 

_______________________________________

پایان کارِ وبلاگ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۰

گوشِ مستی گر که باشد بشنود پیغام را
گرچه گل بینی، نمی‌بینی صبا در شام را

پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا
گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را

باد در حَلقت مده، بر زورِ بازویت مناز
رزق قسمت گشته، یزدان می‌کند اطعام را

مدعی پرواز در سر داشت، پا در خاک و دل
هر کسی هم پَر زند گیرد از او آرام را

یک لباسی محضِ طاعت یا دعا پوشیده‌اند
کاکتوسی جامه بر تن زخم زد اندام را

کاش ایزد حلق را در اختیارم می‌گذاشت
زهر می‌کردم بسی بر مدعی ایام را

من نمی‌دانم چه کس این شعرها را می‌نوشت
او که می‌چیند مناسب با غزل اجرام را

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۵

تا شوق وصل داری، بگذار حرصِ نان را
تا وقت کام داری، بیدار مان شبان را

گل سر به زیر گیرد، چون شمس پشت ابر است
از هجر ماه گیرم، بر زیر دیدگان را

تا پای در زمینی، کاری برای رب کن
بیهودگی نماید بس خُرد آجران را

خاموش بودنم از آرام بودنم نیست
شعله‌ی عشق سوزانَد نای تا زبان را

فرمانِ خامُشی سالک را پناهگاه است
بر دار کرد نطقی، منصورِ شایگان را

مابین شام و روزم اصلا تفاوتی نیست
دلبر ربود هم دل هم خوابِ میزبان را

با جغد شامگاهان آواز عشق خوانم
زیرا که جغد داند آداب عاشقان را

سیراب من نگردم هنگام آب نوشی
از بس که او بیارد در چشم تشنگان را

حاجت بزرگ گردد، آزمون سخت گردد
باید دهی سلامی ایوب مهربان را

مهدی فصیحی رامندی

شعر شبانگاهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۰۵

مرغِ آوا خوان بجوید لاله‌ها از خاک ما
گشت لیلی، ردِّ مجنون را چرا از خاک ما؟

زندگی کردم چنین خاموش و ساکن، لیک دوست
باد سازد گرد و طوفان‌ها به پا از خاک ما

گرچه من هرگز شرابی را ننوشیدم، ولی
مست گردد شیخ و غافل هر کجا از خاک ما

گر غریبان عیب جویند از تواضع‌های من
خرد گردد کوه، چون آید صبا از خاک ما

گرچه در دنیا برایم هیچ گنجی هم نبود
لیک جوید گنج‌یابی گنج‌ها از خاک ما

گرچه خاکی محضِ بر سر ریختن در کار نیست
خاک‌ها بر سر بریزد یار ما از خاک ما

نفس را خاموش کردن هست دائم کار من
مردمان جویند خامُش نار را از خاک ما

تنگ روزی گر مرا از کار خوش محروم کرد
رب بسازد محضِ مسکینان بنا از خاک ما

گر برایم باغ و بستانی در این عالم نبود
لیک روید لاله‌ها در باغ‌ها از خاک ما

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۷ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۴۳

زمانی هم جوان بودم که یوسف رخ نشانم داد
اگر آمد ولی دیبایِ پیری بر سرم بُگشاد

حمیمم، عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم
بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد

به یک آزار و شُک ساکت شوی، بیرون روی از جمع
مداوم در همین حالم که این عالم گره نگشاد

در این گلشن که هر گل را هزاران بلبلی باشد
تو تنهاییِ خود را با صبا خوان تا شوی دلشاد

مهدی فصیحی رامندی

شعر فصیحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۰