معرفت
جمعه, ۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۱:۰۷ ق.ظ
توپ من در پای شیرین کودکان افتاده است
کار من سالیست، بد بر جاهلان افتاده است
تاجری با ظن آدمها شناسی برده ساخت
چاه یوسف، پیش چندی ابلهان افتاده است
ادعا دارد که من را میشناسد ای حمیم؟
کار من بینی؟ به خود بیگانگان افتاده است
قدر گوهرهای باارزش نمیدانست کور
ساز من در گوش سنگین یا کران افتاده است
آن پری رویانِ خوش منظر پریشاناند، چون
آینهها دست فاحش منظران افتاده است
فاتحان در مال روزی طالبم بودند، لیک
حال وضعم بین، به بازی با زنان افتاده است
دیده دنیا را چه باکی از مغیلان یا که مار
موجِ دریا زیر ما دریادلان افتاده است
مهدی فصیحی رامندی