مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفتر شعر حمیم» ثبت شده است

از گروهِ فاتحان در حرص، بیرونیم ما
در فضای عشق، مغبون مثل مجنونیم ما

خضر ما وقتی که ما را در سرا بیمار دید
حکم جایز بر حرامش خواند، ممنونیم ما

خارِ تنهایی به خالق می‌کند نزدیک‌تر
((هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما))

در زمانه‌ای که کلا، عشقِ مردم شد هوس
در وفاداری به لیلی مثل مجنونیم ما

سعی بیهوده برای آرزوها تا به کی؟
سکه را هر دم رها کردیم قارونیم ما

ما نه تنها بر گرفتاریِ خود غم‌ها خوریم
بارِ مردم را ببین بر دوش گردونیم ما

مهدی فصیحی رامندی


مغبون: فریب خورده

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۴۴

گوشِ مستی گر که باشد بشنود پیغام را
گرچه گل بینی، نمی‌بینی صبا در شام را

پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا
گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را

باد در حَلقت مده، بر زورِ بازویت مناز
رزق قسمت گشته، یزدان می‌کند اطعام را

مدعی پرواز در سر داشت، پا در خاک و دل
هر کسی هم پَر زند گیرد از او آرام را

یک لباسی محضِ طاعت یا دعا پوشیده‌اند
کاکتوسی جامه بر تن زخم زد اندام را

کاش ایزد حلق را در اختیارم می‌گذاشت
زهر می‌کردم بسی بر مدعی ایام را

من نمی‌دانم چه کس این شعرها را می‌نوشت
او که می‌چیند مناسب با غزل اجرام را

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۵

تا شوق وصل داری، بگذار حرصِ نان را
تا وقت کام داری، بیدار مان شبان را

گل سر به زیر گیرد، چون شمس پشت ابر است
از هجر ماه گیرم، بر زیر دیدگان را

تا پای در زمینی، کاری برای رب کن
بیهودگی نماید بس خُرد آجران را

خاموش بودنم از آرام بودنم نیست
شعله‌ی عشق سوزانَد نای تا زبان را

فرمانِ خامُشی سالک را پناهگاه است
بر دار کرد نطقی، منصورِ شایگان را

مابین شام و روزم اصلا تفاوتی نیست
دلبر ربود هم دل هم خوابِ میزبان را

با جغد شامگاهان آواز عشق خوانم
زیرا که جغد داند آداب عاشقان را

سیراب من نگردم هنگام آب نوشی
از بس که او بیارد در چشم تشنگان را

حاجت بزرگ گردد، آزمون سخت گردد
باید دهی سلامی ایوب مهربان را

مهدی فصیحی رامندی

شعر شبانگاهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۰۵

زمانی هم جوان بودم که یوسف رخ نشانم داد
اگر آمد ولی دیبایِ پیری بر سرم بُگشاد

حمیمم، عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم
بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد

به یک آزار و شُک ساکت شوی، بیرون روی از جمع
مداوم در همین حالم که این عالم گره نگشاد

در این گلشن که هر گل را هزاران بلبلی باشد
تو تنهاییِ خود را با صبا خوان تا شوی دلشاد

مهدی فصیحی رامندی

شعر فصیحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۰

رسان آهوی وحشی را، همان تیزیِ آتش را
تنفس‌های مرگم را، کنم تا رام سرکش را

چِشَم سرخیِ لب‌هایش، کِشم خط‌های لبخندش
برم ابروی رامش را، ببوسم رویِ جانش را

سپیدی‌های دندانش، سیاهی‌های امواجش
زنخدان‌های رسوایش، کشد هر رویِ دلکش را

اگر خواهی مرا یکتا، اگر خواهی مرا سالک
بده معصومِ سرکش را، که آتش کرده آتش را

فراقش عشق را زاید، وصالش عشق را کاهد
((که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را))

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۹

حمیمم، غایتی بر رنجِ این عالم نمی‌بینم
طبیبی را که دردی را کند مرهم نمی‌بینم

نزن بیهوده بر هر کوی تا دردی شود درمان
در این دنیایِ غمگین مردِ عاری غم نمی‌بینم

پناهی بُرد از دردی به دردی مردِ درمان جو
جز این هرگز دوایی بهره درمانم نمی‌بینم

تو بین این شمع را، استادِ عرفان را، هنرهایی‌ست
ولی یک کارِ مردان را در این همدم نمی‌بینم

که آتش‌ها گرفتن، لیک دودی سر ندادن را
چه در محراب و خمخانه، چه در همدم نمی‌بینم

غزل با یادِ آن شیرین سخن، سعدیِ شیرازی
که من اصلا در این دنیا جز او محرم نمی‌بینم

((قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم
تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم))

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۱ ، ۲۰:۴۳

فرو نه از غریبان، دیده‌یِ مستانه‌یِ خود را
که از امواجِ او گم کرده افسر خانه‌یِ خود را

تو کوته مو، بری دل‌هایِ دین ارشادِ تهران هم
شرر شمعی بسوزد قلبِ هر پروانه‌یِ خود را

نه پا خواهم نه دستی، دست وا کن ای کمر باریک
شهیدان داده هرمز گونه‌ات جانانه‌یِ خود را

((خموشان را محرک بر سر گفتار آرد
گره کن زلف تا کوته کنم افسانه‌یِ خود را))

که چون سرچشمه در هر چیز را بر اوجِ آن گفتند
گذاری سرو قامت، لب نهم پیمانه‌یِ خود را؟

به تابستان زمین از هجرِ خورشیدش عرق ریزد
فراقت آتشم زد پس بده آن لاله‌ی خود را

حمیمم را تو شاعر ساختی با رفتنت، ماهم
تو بازا تا کند آن دم گلستان، لانه‌یِ خود را

مهدی فصیحی رامندی


توضیح بیت۶ : در تابستان (یک تیر) زمین بیشترین فاصله را از خورشید دارد و در زمستان این فاصله به کمترین حد خود می‌رسد. برخلاف تصور عموم، پدیدار شدن تابستان و زمستان ربطی به دوری و نزدیکی خورشید نسبت به زمین ندارد. بلکه عوامل دیگری چون موقع جغرافیایی و عمود یا مایل تابیدنِ خورشید دخیل می‌باشند.

شعر عاشقانه مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۱ ، ۲۲:۰۷

سروِ خاکی دلِ خود جمع نمودش تا گفت
که تو پیچند، صبا از تو ملایم‌تر رُفت

سرو را گفت که آرام‌تر از او دیدم
به زمانی که جهان بر خمِ چوگانش خُفت

زیر و رو کن تو به چوبی لجنش آید فوق
جویِ آبی که تو از خویش به پاکی می‌گفت

گو صبا را، تو مَداری دلِ خود خوش بر سرو
موسمی دم بزنی، حرف غضب خواهد گفت

محض مردم نشود زیست حمیمم، دریاب
((ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنُفت))

مهدی فصیحی رامندی

پیچند: گردباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۳