مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

بالِ شب‌پرهای عاشق با وصالی پاک سوخت
بال و جان قربان آن روحی که چون بی‌باک سوخت

درد شیدا، صبر والا، عقل دانا لازم است
با شرابی بهر تسکین صدر هر ادراک سوخت

عشق خالص آدمی را از بدی‌ها پاک کرد
شعله درافتاد و گویی زور هر خاشاک سوخت

گه نمی‌دانی چه گویی، بغض داری در دعا
چون که با هر سوزِ عشقی، حلق در فتراک سوخت

پس درین جا سجده کن، حرفی نزن، خاموش باش
با دمی در سجده پیشانی ما در خاک سوخت

در نهان‌سازیِ شیداییِ خود عاجز شدم
((کز شرار شوخ چشمی یک جهان خاشاک سوخت))

محض درمانم طبیبم مرهمی در نسخه کاشت
کز گرانیش، امیدم؛ دانه‌ام در خاک سوخت

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۷:۰۹

بی‌خرد را مثل دانشمندها دیدن خطاست
کوه را هم‌سنگ مشتی سنگ‌پا گفتن خطاست

تکیه بر انسان جاهل، اتکا بر آتش است
گوش بر اندرز پیری بی‌خرد دادن خطاست

ربِّ انسان از چه موزون است با آسودگی؟
نفس خود را ربِ خود، در دین حق خواندن خطاست

رختِ دین را تام و کامل تن کند هر دین‌شناس
جمله یعنی دست‌چین در باغِ دین کردن خطاست

ارزیابی‌های مردم با خدا یکسان نبود
با ترازوهای ناقص داوری کردن خطاست

جز خدا از دل کسی آگاه و صاحب نقش نیست
جای رب خود را نشاندن، آبرو بردن خطاست

پیشوا با اختیارش بندگی‌ها می‌کند
امر جبری را گران دیدن، جزا دادن خطاست

چون که خود را شیعه‌ای از پیشوا دانی، بدان
آدمی معصوم را از خود جدا دیدن خطاست

از تو گیرد امتحانی را که هر معصوم داد
خویش را آسوده از هر ابتلا دیدن خطاست

پیشوا را شاخصت کن تا شبیه او شوی
اصل دین این است، عاصی آخرت رفتن خطاست

صبح و شب با یاد مهدی (عج) جان سپر کن، ای حمیم
صبح رستاخیز تنها محکمه رفتن خطاست

مهدی فصیحی رامندی

شعر فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۱ ، ۱۹:۲۶

توپ من در پای شیرین کودکان افتاده است
کار من سالیست، بد بر جاهلان افتاده است

تاجری با ظن آدم‌ها شناسی برده ساخت
چاه یوسف، پیش چندی ابلهان افتاده است

ادعا دارد که من را می‌شناسد ای حمیم؟
کار من بینی؟ به خود بیگانگان افتاده است

قدر گوهرهای باارزش نمی‌دانست کور
ساز من در گوش سنگین یا کران افتاده است

آن پری رویانِ خوش منظر پریشان‌اند، چون
آینه‌ها دست فاحش منظران افتاده است

فاتحان در مال روزی طالبم بودند، لیک
حال وضعم بین، به بازی با زنان افتاده است

دیده دنیا را چه باکی از مغیلان یا که مار
موجِ دریا زیر ما دریادلان افتاده است

مهدی فصیحی رامندی

اشعار مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۱ ، ۰۱:۰۷