مرغِ آوا خوان بجوید لالهها از خاک ما
گشت لیلی، ردِّ مجنون را چرا از خاک ما؟
زندگی کردم چنین خاموش و ساکن، لیک دوست
باد سازد گرد و طوفانها به پا از خاک ما
گرچه من هرگز شرابی را ننوشیدم، ولی
مست گردد شیخ و غافل هر کجا از خاک ما
گر غریبان عیب جویند از تواضعهای من
خرد گردد کوه، چون آید صبا از خاک ما
گرچه در دنیا برایم هیچ گنجی هم نبود
لیک جوید گنجیابی گنجها از خاک ما
گرچه خاکی محضِ بر سر ریختن در کار نیست
خاکها بر سر بریزد یار ما از خاک ما
نفس را خاموش کردن هست دائم کار من
مردمان جویند خامُش نار را از خاک ما
تنگ روزی گر مرا از کار خوش محروم کرد
رب بسازد محضِ مسکینان بنا از خاک ما
گر برایم باغ و بستانی در این عالم نبود
لیک روید لالهها در باغها از خاک ما
مهدی فصیحی رامندی