ترک کردم مردمان را جان پناهی شد مرا
قلب خود را باز کردم خوابگاهی شد مرا
ای امان این مردمان بر خلوتم هم میروند
چاه یوسف، از خطر آرامگاهی شد مرا
قلبِ رب را محضِ رب با نامِ رب هی کوفتند
از جماعت سوی خمدان قبلهگاهی شد مرا
گفت رومی: ((هر کسی از ظنِ خود شد یار من))
توبه از ناکردهها، یا رب پناهی شد مرا
سر به تاوان میدهم افکارِ نادان را چرا؟
هر مکانی، هر زمانی توبهگاهی شد مرا
من چرا تاوانِ شهوتهای دختر را دهم؟
از زلیخا سوی زندان شاهراهی شد مرا
آدمی نادان مرا ارزان به یک بازار بُرد
هر توکل بر خدایم تکیهگاهی شد مرا
باز حیرانم چه کس این بیتها را باز گفت
ای حمیمم بین که هر مصرع کلاهی شد مرا
مهدی فصیحی رامندی