این دلیری در عدو از نابجا خندیدن است
خنده بر سگ هم بر او دندان نمایش دادن است
گرچه دوری میکنی از آشنا یا ناشناس
لیک دانی، کار سگ دنبال انسان کردن است
شهر ما داروفروشی هست، مرهم زن ولی
نیمه جانم دیده پس در فکر زخمی کردن است
کنج خلوت لات شهرم کز نظر افتاده است
نوش دارو ساخته در فکر درمان کردن است
حرف رب، انسان و شیطان نزدِ هر دورو یکیست
گوش جان داده و سرگرمیِ او خندیدن است
اشک ما از لطف یزدان در سحرگاهان دمید
روی گریان در شما از جان بَصَل افشردن است
مهدی فصیحی رامندی