مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر کلاسیک» ثبت شده است

بی‌خرد را مثل دانشمندها دیدن خطاست
کوه را هم‌سنگ مشتی سنگ‌پا گفتن خطاست

تکیه بر انسان جاهل، اتکا بر آتش است
گوش بر اندرز پیری بی‌خرد دادن خطاست

ربِّ انسان از چه موزون است با آسودگی؟
نفس خود را ربِ خود، در دین حق خواندن خطاست

رختِ دین را تام و کامل تن کند هر دین‌شناس
جمله یعنی دست‌چین در باغِ دین کردن خطاست

ارزیابی‌های مردم با خدا یکسان نبود
با ترازوهای ناقص داوری کردن خطاست

جز خدا از دل کسی آگاه و صاحب نقش نیست
جای رب خود را نشاندن، آبرو بردن خطاست

پیشوا با اختیارش بندگی‌ها می‌کند
امر جبری را گران دیدن، جزا دادن خطاست

چون که خود را شیعه‌ای از پیشوا دانی، بدان
آدمی معصوم را از خود جدا دیدن خطاست

از تو گیرد امتحانی را که هر معصوم داد
خویش را آسوده از هر ابتلا دیدن خطاست

پیشوا را شاخصت کن تا شبیه او شوی
اصل دین این است، عاصی آخرت رفتن خطاست

صبح و شب با یاد مهدی (عج) جان سپر کن، ای حمیم
صبح رستاخیز تنها محکمه رفتن خطاست

مهدی فصیحی رامندی

شعر فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۱ ، ۱۹:۲۶

ای خدا جانم، رسان دیدار آن خوش‌نام را
او که با خود می‌برد زخمی و هر گمنام را

((زخم پنهانی اگر بیرون دهد خوناب‌ها))
می‌برد از چشمِ خواب آلودگان آرام را

انجمن بر من رسد، بد زخم‌هایی می‌زند
ظاهرا از خون من سر می‌کشد هر جام را

بینِ مردم هیچ شخصی قصد درمانم نداشت
هر کسی منفور داند خلقِ سرخ اندام را

انجمن وقتی‌که زخمی در تنت بیند، مدام
با جراحت‌ها منقش می‌کند اندام را

از گروهی بر گروهی رفت آن جانباز ما
حال باید طی کند جانبازتر ایام را

انجمن از زخم وارد کرده دوری می‌کند
روی مقتولی، فراری داد خون‌آشام را

این جماعت زد، تو هم (عنصر) جراحت‌ها بزن
خون سرخم می‌کند گلگون نما اندام را

مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۰۱

گوشِ مستی گر که باشد بشنود پیغام را
گرچه گل بینی، نمی‌بینی صبا در شام را

پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا
گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را

باد در حَلقت مده، بر زورِ بازویت مناز
رزق قسمت گشته، یزدان می‌کند اطعام را

مدعی پرواز در سر داشت، پا در خاک و دل
هر کسی هم پَر زند گیرد از او آرام را

یک لباسی محضِ طاعت یا دعا پوشیده‌اند
کاکتوسی جامه بر تن زخم زد اندام را

کاش ایزد حلق را در اختیارم می‌گذاشت
زهر می‌کردم بسی بر مدعی ایام را

من نمی‌دانم چه کس این شعرها را می‌نوشت
او که می‌چیند مناسب با غزل اجرام را

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۵

تا شوق وصل داری، بگذار حرصِ نان را
تا وقت کام داری، بیدار مان شبان را

گل سر به زیر گیرد، چون شمس پشت ابر است
از هجر ماه گیرم، بر زیر دیدگان را

تا پای در زمینی، کاری برای رب کن
بیهودگی نماید بس خُرد آجران را

خاموش بودنم از آرام بودنم نیست
شعله‌ی عشق سوزانَد نای تا زبان را

فرمانِ خامُشی سالک را پناهگاه است
بر دار کرد نطقی، منصورِ شایگان را

مابین شام و روزم اصلا تفاوتی نیست
دلبر ربود هم دل هم خوابِ میزبان را

با جغد شامگاهان آواز عشق خوانم
زیرا که جغد داند آداب عاشقان را

سیراب من نگردم هنگام آب نوشی
از بس که او بیارد در چشم تشنگان را

حاجت بزرگ گردد، آزمون سخت گردد
باید دهی سلامی ایوب مهربان را

مهدی فصیحی رامندی

شعر شبانگاهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۰۵

رسان آهوی وحشی را، همان تیزیِ آتش را
تنفس‌های مرگم را، کنم تا رام سرکش را

چِشَم سرخیِ لب‌هایش، کِشم خط‌های لبخندش
برم ابروی رامش را، ببوسم رویِ جانش را

سپیدی‌های دندانش، سیاهی‌های امواجش
زنخدان‌های رسوایش، کشد هر رویِ دلکش را

اگر خواهی مرا یکتا، اگر خواهی مرا سالک
بده معصومِ سرکش را، که آتش کرده آتش را

فراقش عشق را زاید، وصالش عشق را کاهد
((که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را))

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۹