مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر عاشقانه» ثبت شده است

دلِ گل لعل شود گر تو به گلزار آیی
مرغ آواز دهد چون به چمنزار آیی

دلِ من، با همه عشوه که تو در سر داری
صبر ایوب سرآید، تو به گفتار آیی

به جفا عهد و وفا را شکند هر مجنون
گر تو ای سرو دلم، ناز و به رفتار آیی

جمعِ عشاق به میخانه چه گریان آید
پرده‌ها را بدرد، گر تو به دیدار آیی

نقش نیرنگ و چه تزویر زدم بر هر دام
تا که ای دوست تو در بند گرفتار آیی

روی پروانه زدم ذوب شدم از یادت
تا که بیمار شدم، کاش به تیمار آیی

چشم و ابرو، لب و یک قوس کمر با مویت
محض وصلم نه، تو خواهی که به پیکار آیی

یارِ من کی رسد آن روزِ بهاری تا کز
شوقِ آغوش، تو با دیده‌ی خونبار آیی

لیک دانم که نخواهد رسد آن روزی خوش
دل چرا با دو غزل زجه زنی، زار آیی؟

 

مهدی فصیحی رامندی

 

دل گل لعل شود: خون دل خوردن گل

دل من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۱ ، ۱۸:۳۸

امواج سویِ قایقِ هر رهگذر بس است
خود شمع باش، راه بلا بی‌ثمر بس است

این چشم باز را که نیازی به شمع نیست
یک خضرِ هوشیار مرا روی سر بس است

گر شمع در محافلِ ما نیست غم مخور
یک آه و سوز و اشک روان در سحر بس است

از کاروان رفته تو حافظ، چه غم خوری؟
از شاهِ دشت و راغ، تو را یک نظر بس است

با عمرِ گل مجالِ سفر در زمین که نیست
عشاق را درون بدن یک سفر بس است

امکان بوسه بر لب معشوقِ مست نیست
گاهی به وقت شام ازو یک خبر بس است

مهدی فصیحی رامندی

 

در عکس زیر غزلی از حافظ شیرازی

غزل حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۱۷

ماه و دلبرم نامد، شمس و دلبری آمد

شام و روز و یک صحرا، این دو سر نمی‌جمعد

فصیحی

 

اولین تک بیتی (یک سال پیش)

اشعار مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۱ ، ۲۳:۲۶

بخت ما از کودکی بی‌سرپرستی بودن است
سرو صحرا، گرچه تنها، بهتر از خس بودن است

عیب من گیری که تنهایم ولی هم‌سُفرگی
با منی، در صبرِ چون ایوب‌ها آوردن است

وقت خوردن یا که نوشیدن سکوتی حاکم است
من سکوتم خاکیان، از خون دل‌ها خوردن است

بغض و حسرت، خون و غصه، آه و هر اندوه و غم
سفره‌ام رنگین و چایم داغ و جانم جوشن است

هیچ رَدّی در شب از پروانه‌ها یا شمع نیست
پشه‌ای بر تن بسی مشغول خون‌ها خوردن است

من که در وادیِ شیدایی نگفتم جز: به چشم
پس چرا گفتی صنم، تقدیر ما در رفتن است؟

بی‌وفایی از تو دور از انتظارم بود، لیک
رسم هر صاحبدلی تعمیر دل‌ها کردن است

گر کشش از سوی جانان تا به ما باشد، حمیم
خون ما جایزتر از هر شیر مادر در تن است

مهدی فصیحی رامندی

اشعار مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۸:۵۲

بالِ شب‌پرهای عاشق با وصالی پاک سوخت
بال و جان قربان آن روحی که چون بی‌باک سوخت

درد شیدا، صبر والا، عقل دانا لازم است
با شرابی بهر تسکین صدر هر ادراک سوخت

عشق خالص آدمی را از بدی‌ها پاک کرد
شعله درافتاد و گویی زور هر خاشاک سوخت

گه نمی‌دانی چه گویی، بغض داری در دعا
چون که با هر سوزِ عشقی، حلق در فتراک سوخت

پس درین جا سجده کن، حرفی نزن، خاموش باش
با دمی در سجده پیشانی ما در خاک سوخت

در نهان‌سازیِ شیداییِ خود عاجز شدم
((کز شرار شوخ چشمی یک جهان خاشاک سوخت))

محض درمانم طبیبم مرهمی در نسخه کاشت
کز گرانیش، امیدم؛ دانه‌ام در خاک سوخت

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۷:۰۹

بادِ قاصد ساعتی آید که کس بیدار نیست
ماه داند شام را محتاجِ هر گفتار نیست

مژده ده آمد نوایِ بینوایی، رفت بیم
دولتی آمد که تا بینی در آن دیوار نیست

بادِ ساکن رفت و اکنون شاهدم شاهین رساند
جثّه چون یک شیر نر، لیکن در او آزار نیست

بر منافق خوان که شاهینم مرا بیدار کرد
گفت در صحرای مجنون هیچ کس عیار نیست

بذر خوش رو کار، در محراب و خمدان نیست فرق
مستمر در مسجدی لیکن کس از اغیار نیست

از علف‌ها گوش گردان، خارِ تنهایی نزن
((من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست))

شعر می‌خوانی که چندی مست گردی، لیک من
مست گردم، شعر خوانم این مرا دشوار نیست

مهدی فصیحی رامندی

اشعار مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۱ ، ۱۲:۰۸

رسان آهوی وحشی را، همان تیزیِ آتش را
تنفس‌های مرگم را، کنم تا رام سرکش را

چِشَم سرخیِ لب‌هایش، کِشم خط‌های لبخندش
برم ابروی رامش را، ببوسم رویِ جانش را

سپیدی‌های دندانش، سیاهی‌های امواجش
زنخدان‌های رسوایش، کشد هر رویِ دلکش را

اگر خواهی مرا یکتا، اگر خواهی مرا سالک
بده معصومِ سرکش را، که آتش کرده آتش را

فراقش عشق را زاید، وصالش عشق را کاهد
((که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را))

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۹

فرو نه از غریبان، دیده‌یِ مستانه‌یِ خود را
که از امواجِ او گم کرده افسر خانه‌یِ خود را

تو کوته مو، بری دل‌هایِ دین ارشادِ تهران هم
شرر شمعی بسوزد قلبِ هر پروانه‌یِ خود را

نه پا خواهم نه دستی، دست وا کن ای کمر باریک
شهیدان داده هرمز گونه‌ات جانانه‌یِ خود را

((خموشان را محرک بر سر گفتار آرد
گره کن زلف تا کوته کنم افسانه‌یِ خود را))

که چون سرچشمه در هر چیز را بر اوجِ آن گفتند
گذاری سرو قامت، لب نهم پیمانه‌یِ خود را؟

به تابستان زمین از هجرِ خورشیدش عرق ریزد
فراقت آتشم زد پس بده آن لاله‌ی خود را

حمیمم را تو شاعر ساختی با رفتنت، ماهم
تو بازا تا کند آن دم گلستان، لانه‌یِ خود را

مهدی فصیحی رامندی


توضیح بیت۶ : در تابستان (یک تیر) زمین بیشترین فاصله را از خورشید دارد و در زمستان این فاصله به کمترین حد خود می‌رسد. برخلاف تصور عموم، پدیدار شدن تابستان و زمستان ربطی به دوری و نزدیکی خورشید نسبت به زمین ندارد. بلکه عوامل دیگری چون موقع جغرافیایی و عمود یا مایل تابیدنِ خورشید دخیل می‌باشند.

شعر عاشقانه مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۱ ، ۲۲:۰۷