مهدی فصیحی رامندی

منتخب دفتر شعر حمیم

منتخب دفتر شعر حمیم

مهدی فصیحی رامندی

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت

که تا صبح قیامت در به رویِ یار نگشاید...

صائب تبریزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار مهدی فصیحی رامندی» ثبت شده است

دلِ گل لعل شود گر تو به گلزار آیی
مرغ آواز دهد چون به چمنزار آیی

دلِ من، با همه عشوه که تو در سر داری
صبر ایوب سرآید، تو به گفتار آیی

به جفا عهد و وفا را شکند هر مجنون
گر تو ای سرو دلم، ناز و به رفتار آیی

جمعِ عشاق به میخانه چه گریان آید
پرده‌ها را بدرد، گر تو به دیدار آیی

نقش نیرنگ و چه تزویر زدم بر هر دام
تا که ای دوست تو در بند گرفتار آیی

روی پروانه زدم ذوب شدم از یادت
تا که بیمار شدم، کاش به تیمار آیی

چشم و ابرو، لب و یک قوس کمر با مویت
محض وصلم نه، تو خواهی که به پیکار آیی

یارِ من کی رسد آن روزِ بهاری تا کز
شوقِ آغوش، تو با دیده‌ی خونبار آیی

لیک دانم که نخواهد رسد آن روزی خوش
دل چرا با دو غزل زجه زنی، زار آیی؟

 

مهدی فصیحی رامندی

 

دل گل لعل شود: خون دل خوردن گل

دل من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۱ ، ۱۸:۳۸

امواج سویِ قایقِ هر رهگذر بس است
خود شمع باش، راه بلا بی‌ثمر بس است

این چشم باز را که نیازی به شمع نیست
یک خضرِ هوشیار مرا روی سر بس است

گر شمع در محافلِ ما نیست غم مخور
یک آه و سوز و اشک روان در سحر بس است

از کاروان رفته تو حافظ، چه غم خوری؟
از شاهِ دشت و راغ، تو را یک نظر بس است

با عمرِ گل مجالِ سفر در زمین که نیست
عشاق را درون بدن یک سفر بس است

امکان بوسه بر لب معشوقِ مست نیست
گاهی به وقت شام ازو یک خبر بس است

مهدی فصیحی رامندی

 

در عکس زیر غزلی از حافظ شیرازی

غزل حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۱۷

این دلیری در عدو از نابجا خندیدن است
خنده بر سگ هم بر او دندان نمایش دادن است

گرچه دوری می‌کنی از آشنا یا ناشناس
لیک دانی، کار سگ دنبال انسان کردن است

شهر ما داروفروشی هست، مرهم زن ولی
نیمه جانم دیده پس در فکر زخمی کردن است

کنج خلوت لات شهرم کز نظر افتاده است
نوش دارو ساخته در فکر درمان کردن است

حرف رب، انسان و شیطان نزدِ هر دورو یکیست
گوش جان داده و سرگرمیِ او خندیدن است

اشک ما از لطف یزدان در سحرگاهان دمید
روی گریان در شما از جان بَصَل افشردن است

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۵

آسوده بخواهی به تو رب کار دهد

تکریم دهد آدم و عالم به ابد

بر خلق نزن پیله و نقصان و گنه

در قلب نکن کینه و دشنام و حسد

فصیحی

 

اولین شعر کلاسیک (یک سال پیش)

بندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۱ ، ۰۷:۳۸

بالِ شب‌پرهای عاشق با وصالی پاک سوخت
بال و جان قربان آن روحی که چون بی‌باک سوخت

درد شیدا، صبر والا، عقل دانا لازم است
با شرابی بهر تسکین صدر هر ادراک سوخت

عشق خالص آدمی را از بدی‌ها پاک کرد
شعله درافتاد و گویی زور هر خاشاک سوخت

گه نمی‌دانی چه گویی، بغض داری در دعا
چون که با هر سوزِ عشقی، حلق در فتراک سوخت

پس درین جا سجده کن، حرفی نزن، خاموش باش
با دمی در سجده پیشانی ما در خاک سوخت

در نهان‌سازیِ شیداییِ خود عاجز شدم
((کز شرار شوخ چشمی یک جهان خاشاک سوخت))

محض درمانم طبیبم مرهمی در نسخه کاشت
کز گرانیش، امیدم؛ دانه‌ام در خاک سوخت

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۷:۰۹

از گروهِ فاتحان در حرص، بیرونیم ما
در فضای عشق، مغبون مثل مجنونیم ما

خضر ما وقتی که ما را در سرا بیمار دید
حکم جایز بر حرامش خواند، ممنونیم ما

خارِ تنهایی به خالق می‌کند نزدیک‌تر
((هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما))

در زمانه‌ای که کلا، عشقِ مردم شد هوس
در وفاداری به لیلی مثل مجنونیم ما

سعی بیهوده برای آرزوها تا به کی؟
سکه را هر دم رها کردیم قارونیم ما

ما نه تنها بر گرفتاریِ خود غم‌ها خوریم
بارِ مردم را ببین بر دوش گردونیم ما

مهدی فصیحی رامندی


مغبون: فریب خورده

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۴۴

ای خدا جانم، رسان دیدار آن خوش‌نام را
او که با خود می‌برد زخمی و هر گمنام را

((زخم پنهانی اگر بیرون دهد خوناب‌ها))
می‌برد از چشمِ خواب آلودگان آرام را

انجمن بر من رسد، بد زخم‌هایی می‌زند
ظاهرا از خون من سر می‌کشد هر جام را

بینِ مردم هیچ شخصی قصد درمانم نداشت
هر کسی منفور داند خلقِ سرخ اندام را

انجمن وقتی‌که زخمی در تنت بیند، مدام
با جراحت‌ها منقش می‌کند اندام را

از گروهی بر گروهی رفت آن جانباز ما
حال باید طی کند جانبازتر ایام را

انجمن از زخم وارد کرده دوری می‌کند
روی مقتولی، فراری داد خون‌آشام را

این جماعت زد، تو هم (عنصر) جراحت‌ها بزن
خون سرخم می‌کند گلگون نما اندام را

مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۰۱

از زبان شعر امروز اطلاع دارم. ولی علاقمندم در اشعار کلاسیک به سبک و زبان شاعران گذشته بنویسم.

علت ابهام در برخی ابیات (کلاسیک) بیان رمزگونه آن‌هاست؛ چراکه علاقه‌ای به شفاف‌سازی آن‌ها برای دیگران ندارم.

حمیم، تخلص نیست؛ نام دفتر شعر است که گاهی مخاطب قرار می‌گیرد.

 

 

_______________________________________

پایان کارِ وبلاگ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۰

گوشِ مستی گر که باشد بشنود پیغام را
گرچه گل بینی، نمی‌بینی صبا در شام را

پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا
گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را

باد در حَلقت مده، بر زورِ بازویت مناز
رزق قسمت گشته، یزدان می‌کند اطعام را

مدعی پرواز در سر داشت، پا در خاک و دل
هر کسی هم پَر زند گیرد از او آرام را

یک لباسی محضِ طاعت یا دعا پوشیده‌اند
کاکتوسی جامه بر تن زخم زد اندام را

کاش ایزد حلق را در اختیارم می‌گذاشت
زهر می‌کردم بسی بر مدعی ایام را

من نمی‌دانم چه کس این شعرها را می‌نوشت
او که می‌چیند مناسب با غزل اجرام را

مهدی فصیحی رامندی

شعر مهدی فصیحی رامندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۳۵

تا شوق وصل داری، بگذار حرصِ نان را
تا وقت کام داری، بیدار مان شبان را

گل سر به زیر گیرد، چون شمس پشت ابر است
از هجر ماه گیرم، بر زیر دیدگان را

تا پای در زمینی، کاری برای رب کن
بیهودگی نماید بس خُرد آجران را

خاموش بودنم از آرام بودنم نیست
شعله‌ی عشق سوزانَد نای تا زبان را

فرمانِ خامُشی سالک را پناهگاه است
بر دار کرد نطقی، منصورِ شایگان را

مابین شام و روزم اصلا تفاوتی نیست
دلبر ربود هم دل هم خوابِ میزبان را

با جغد شامگاهان آواز عشق خوانم
زیرا که جغد داند آداب عاشقان را

سیراب من نگردم هنگام آب نوشی
از بس که او بیارد در چشم تشنگان را

حاجت بزرگ گردد، آزمون سخت گردد
باید دهی سلامی ایوب مهربان را

مهدی فصیحی رامندی

شعر شبانگاهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۰۵