سروِ خاکی دلِ خود جمع نمودش تا گفت
که تو پیچند، صبا از تو ملایمتر رُفت
سرو را گفت که آرامتر از او دیدم
به زمانی که جهان بر خمِ چوگانش خُفت
زیر و رو کن تو به چوبی لجنش آید فوق
جویِ آبی که تو از خویش به پاکی میگفت
گو صبا را، تو مَداری دلِ خود خوش بر سرو
موسمی دم بزنی، حرف غضب خواهد گفت
محض مردم نشود زیست حمیمم، دریاب
((ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنُفت))
مهدی فصیحی رامندی
پیچند: گردباد